joveinbiology

آموزش زیست شناسی جوین

joveinbiology

آموزش زیست شناسی جوین


❄️سلول های سرطانی متفاوت از سلول های طبیعی به نظر می رسند.سلولهای طبیعی براساس عملکرد مشخصشان در بدن ما تمایز یافته هستند.سلول های کبد ،مغز و ریه همه عملکرد جداگانه دارند و هر نوع سلول در اندازه ،شکل و فرآیندهای اختصاصی شدن که در آن اتفاق می افتد ،متفاوت است.سلول ها ابتدا به بافت و سپس به یک اندام سازماندهی می شوند و عملکرد مفید ندارند.آن ها به سلول های سرطانی ،به عبارت دیگر،به طور خیلی ضعیف متمایز می شوند و عملکرد مفید ندارند.آن ها به سلول های طبیعی مجاور شباهت ندارند و به جای اینکه به بافت سازمان یابند درآمیخته هستند.برخلاف سلولهای طبیعی ،سلولهای سرطانی در اندازه و شکل متنوع اند و هسته سلول اغلب بزرگ تر است.

❄️یک سلول طبیعی فقط زمانی تقسیم می شود که نیاز به سلول های جدید باشد و این پس از دریافت پیام های مولکولی مشخص از خارج سلول ،که فاکتور رشد نامیده می شود،انجام می پذیرد. سلول های تمایز یافته در بدن بیش از ۲۰ نوع فاکتور رشد تولید می کنند تا محصول سلول های جدید را کنترل کنند و این امکان را به وجود بیاورند تا بتواند تعداد مناسب از هر نوع سلول را داشته باشد. فاکتور های رشد که از پروتیین تشکیل شده اند با چسباندن خودشان به مولکول های پروتیینی دیگر که گیرنده فاکتور رشد نامیده می شوند و روی سطح سلول وجود دارند ، پیام تقسیم سلولی را به درون سلول می فرستند.این فرآیند تقسیم سلولی در یک سلول سرطانی تغییر می کند ،چون سلول سرطانی توانایی یافته است بدون محدودیت تقسیم شود و به این دلیل ساخت فاکتورهای رشد مورد نیاز تقسیم سلولی در درون سلول سرطانی و یا ساخت گیرنده های ویژه فاکتور رشد روی سلول سرطانی است.

❄️سلول های طبیعی قبل از مرگشان می توانند حدود ۵۰ بار تقسیم شوند و در انتهای هر تقسیم مقداری دی.ان.آ در کروموزوم ها از بین می رود.در نهایت این کمبود های انتهای کروموزومی آنقدر به کروموزوم صدمه می زند که منجر به مرگ سلول می شود. سلول های سرطانی می توانند بارها و بارها بدون وقفه تقسیم شوند چون یک آنزیم به نام تلومراز تولید می کنند که نواحی انتهایی کروموزوم هارا می سازد.

❄️چنان که یک سلول مورد نیاز بدن نباشد و یا عفونی شده باشد و یا در آن دی.ان.آ آسیب دیده باشد معمولا خودکشی می کند و با یک فرآیند مرگ برنامه ریزی شده ،که آپوپتوز نامیده می شود و در آن سلول شکسته و توسط سلولهای دیگر جذب می شود،از بین می رود. این یک فرآیند طبیعی است که به طور مداوم در بدن اتفاق می افتد.سلول های سرطانی در مکانیسم آپوپتوز نقایصی دارند و خودکشی نمی کنند و به زندگی و تقسیم شدن ادامه می دهند و تعداد زیادی سلول سرطانی تولید می کنند.

مانند سلول های طبیعی ،سلول های سرطانی به اکسیژن و مواد تغذیه ای نیاز دارند که به وسیله خون فراهم می شود.تا زمانی که تومور تا اندازه کمتر از ابعاد حدود دو میلی متر رشد کند ،سلول های سرطانی پیام ها ی شیمیایی مشخصی تولید نمی کنند که منجر به رشد رگ های خونی به داخل تومور شود.فرایند طبیعی تشکیل رگ های خونی جدید (که آنژیوژنسیس نامیده می شود) در رشد جنینی و بازسازی سلول های صدمه خورده اتفاق می افتد،اما سرطان ،این فرآیند تضمین می کند که تومور بتواند با تامیو نیازهای خود به رشد ادامه دهد.

❄️بعضی از تومورها خوش خیم هستند.ممکن است بزرگ شوند ،اما در یک مکان باقی می مانند و با عمل جراحی برداشتهمی شوند.تومورهای دیگر بدخیم و خیلی خطرناک اند و سلول سرطانی جدا شده از تومور فرار می کند و به بافت های اطراف حمله می کند و از طریق پخش شدن در بخش های دیگر بدن یا متاستاژ،وارد عروق خونی یا گره لنفی می شوند.حتی فقط یک سلول سرطانی به رگ خونی یا گره لنفی وارد شود می تواند به بخش های دیگری از بدن منتقل شود.به عنوان مثال تومورهای کلیه و پستان می توانند به بافت های ریه ،کبد و مغز استخوان متاستاز دهند.

❄️سلول های طبیعی در بدن در حالت نرمال به یکدیگر متصل هستند و با سدهای فیزیکی مثل غشاهای پایه که در زیر لایه های اپی تلیال سلول ها قرار گرفته اند و سلول های اندوتلیال که رگ های خونی را احاطه کرده اند ،در مکان خود محصور شده اند .سلول های سرطانی ،با ماتریکس خارج سلولی و غشای پایه ارتباط پیچیده ای دارند و با استفاده از یک فرورفتگی سلولی به ماتریکس نفوذ کرده و برای نفوذ به غشای پایه و متاستاژباید آن هارا تجزیه کنند.بسیاری از سلول های توموری ،پروتئینی را ترشح می کنند که پروتئین پلاسمینوژن سرم را به پروتئاز فعال پلاسمین تبدیل می کند.فعالیت افزایش یافته پلاسمین،همراه با دیگر فعالیت های پروتئازی ،با هضم غشای پایه ،باعث متاستاژ می شود. بنابراین سلولهای توموری به این شکل به غشای پایه نفوذ می کنند و زمانی که غشای پایه از هم گسسته می شود برخی سلول های سرطانی وارد خون می شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۴
مهناز بقایی نژاد

گردش خون جنین دارای سیستمی از رگهای نافی و جفتی هستند.چون جنین از طریق دو سیاهرگ نافی به جفت میرسد سپس وارد انشعابات این سرخرگها در داخل صفحه ی کوریونی می شود.انشعابات کوچکتر آنها وارد پرزهای کوریونی می شود و در انتها به شبکه ی مویرگی انتهایی در پرزهای کوریونی متصل می شود که در آنجا تبادلات مواد با خون مادری انجام می گیرد.سپس از مویرگهای پرزی خون وارد شاخه های سیاهرگی می گردد و بعد از آن در داخل تنها سیاهرگ نافی جمع شده، به طرف جنین هدایت می شود.در اثر هجوم تروفوبلاست 80 تا 100 سرخرگ مارپیچی آندومتر رحمی مستقیما خون خود را به فضای بین پرزی وارد می کنند.تقریبا 150 میلی لیتر خون مادری به این وسیله وارد این فضاها می شود که در هر دقیقه 3 تا 4 بار تعویض می شود.به علت بسته شدن تغییری لومن سرخرگهای مارپیچی توسط پلاکهای سیتوتروفوبلاستی فشار خون مادری کاهش می یابد و این خون با فشار کم شده وارد فضاهای بین پرزی می گردد، ولی این فشار کم شده هم برای هدایت خون اکسیژن دار تا قاعده ی پرزهای کوریونی کافی بوده و مقدار آن زمانی که رحم ریلکس می باشد تقریبا 10 میلی متر جیوه است.خون مادری زمانی که تا انتهای پرزی حرکت می کند، صاف شده و محتویات خود را با خون جنینی مبادله میکند و بعد از آن وارد سیاهرگ خارج کننده در صفحه ی مادری Decidual می شود.وجود جریان کافی از خون مادر ی برای رشد و نمو نرمال جنین لازم است و اگر جریان خون کاهش یابد ، جنین کوچک می ماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مهناز بقایی نژاد

منابع
** سلولی و مولکولی **
برای این مبحث میتونید کتابای زیر رو مطالعه کنید:
١.زیست شناسی  سلولی آلبرتس
٢.زیست شناسی  سلولی و مولکولی محمدحسین امیری
٣.زیست شناسی سلولی مولکولی لودیش
*فیزیولوژی**
برای این مبحث فیزیولوژی گایتون رو باید مطالعه کنید ،  البته از جلد دوم این کتاب همش مهم نیست ، بخش گوارش و اگر فرصت داشتید هورمون ها رو از جلد دومش بخونید ولی جلد اول همشو باید بخونید
دوستانی که گایتون رو خوندن و فرصت دارن برا مطالعه بیشتر کتاب "برن و لوی " رو میتونن مطالعه کنن
کتاب فیزیولوژی  " گانونگ "  هم  هست که بعضیا میخونن ولی بیشتر از گایتون و بعدش برن و لوی  استفاده میکنند.

* زیست شناسی گیاهی *
برای مبحث گیاهی مطالعه کتابای زیر مفیدن :
١. گیاهی  رُست ، باربور ( ٩ فصل اول کتاب رو بخونید )
٢. فیزیولوژی گیاهی تایز و زایگر
٣. زیست گیاهی الهه علوی ( انتشارات فاطمی)
با توجه به حجم بالای فیزیولوژی گیاهی تایز و زایگر معمولا نمیشه کتاب رو به طور کامل خوند ، مهم ترین فصل های کتاب سه فصل مربوط به فتوسنتز هست که نمودار های مهمی داره و لازمه بخونید . بعدش اگه وقت داشتین هورمون ها و فصل های دیگه رو هم مطالعه کنید.
برا بخش گیاهی باید ویژگی ها و شاخصه های گیاهان
تک لپه ، دولپه و ... رو هم بلد باشید تا بتونید تشخیص بدید برشی که بهتون میدن مربوط به چه گیاهی و قسمت های مختلف مقطع رو بتونید نامگذاری کنید

* بیولوژی عمومی**
تو  المپیاد زیست قبل از اینکه تک تک مباحث رو به صورت تخصصی از رو کتابای مربوط به اونا بخونید باید یه کتاب بیولوژی عمومی رو حتما بخونید تا راجبه مباحث مختلف زیست شناسی یه دید کلی و اطلاعات پایه ای ضروری رو بهتون بده.
معمولا بیولوژی عمومی رو از رو دو تا کتاب زیر میخونند که هر کدومشون چند جلد هستن :
١. بیولوژی سولومون
٢. بیولوژی کمپل
باحث ژنتیک در المپیاد شامل:
١. ژنتیک کلاسیک ٢. ژنتیک مولکولی
برا ژنتیک کلاسیک چندتا کتاب معروف هست که اکثرا اینا رو میخونن ١. ژنتیک از دیدگاه حل مسئله ٢. ولنیتز ٣.استنسفیلد ٤. گریفیث

از سایت www.ysc.ir   می توانید استفاده کنید

با تشکر از آقای ابراهیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۳
مهناز بقایی نژاد

زنبور سرخ ژاپنی از مخوف‌ترین شکارچیان دنیای حشرات است. این حشره با 5 سانتیمتر طول و بالهایی که تا 8 سانتیمتر از هم باز می‌شوند؛ اندازه‌ای برابر خیلی از پرنده‌ها دارد. که این بالها به زنبور این امکان را می‌دهد تا با سرعت 40 کیلومتر در ساعت پرواز کند و روزانه 100 کیلومتر جابجا شود.
نیش این زنبور ترسناک 6 میلی‌متر طول دارد و دارای مواد شیمیایی است که می‌تواند گوشت انسان را در خود حل کرده و متلاشی کند، کسانی که تجربه گزیده شدن توسط این حشره را دارند، درد نیش آن را مانند فرو رفتن یک میخ داغ در بدن توصیف کرده اند.
هر عدد از این زنبورهای سرخ می‌تواند در دقیقه 40 زنبور عسل معمولی را از پا در آورد و معمولا  زنبورهای سرخ برای حمله به کندوی زنبورهای عسل به صورت دست جمعی به کندو حمله ور می‌شوند. در یکی از حمله‌های این زنبورها به کندوی زنبور عسل اروپایی، تنها 30 عدد از آنها 30 هزار زنبور عسل اروپایی را از پا در آوردند.
البته زنبورهای معمولی در برابر این زنبور بی رحم بی دفاع هم نیستند، آنها با رساندن دسته‌های چند صدتایی خود به زنبور سرخ و بال زدن در اطراف آن دمای محیط را به 47 درجه می‌رسانند که یک درجه بالاتر از توان تحمل زنبور سرخ است و با این کار آن را از پای در می آورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۶
مهناز بقایی نژاد

حشرات گروهی از جانوران اند که رنگهای گوناگونی را به نمایش گذاشته اند ،این مسئله به خصوص در مورد پروانه ها ،شب پره ها و سوسک ها واقعیت دارد .حتی در درون یک گونه ممکن است الگوهای رنگی در فصول مختلف بسیار متغیر باشد،حتی ممکن است رنگ جنس نر و جنس ماده با هم متفاوت باشد.برخی از الگوهای رنگی وپیکربندی در حشرات برای گول زدن صیادان سازش یافته اند مانند الگوهایی که به منظورتقلید(شباهت به گونه سمی توسط یک گونه غیر سمی)رنگ امیزی هشداردهنده واستتار(هم رنگ شدن یا شکل برای عدم جلب توجه)انجام می شوند.

حشرات علاوه بر رنگ روش های دیگری نیز برای محافظت ازخویش دارند.اسکلت خارجی در بسیاری موارد یک محافظ خوب محسوب می شود.بعضی از حشرات ،مانند ساس های بد بو رایحه و طعم بسیار بد ودافع ایجاد می کنند بعضی دیگر با راهبردهای تهاجمی موثر از خود دفاع می کنند در حالی سایر حشرات هنگام احساس خطر در دویدن به سوی پناهگاه سریع عمل می کنند.

بسیاری از حشرات در میدان نبرد ،از مواد شیمیایی متنوعی استفاده میکنند .بعضی از آنها برای عقب راندن مهاجم از مزیت طعم و بوی بد یا خواص سمی خود سود می برند .بعضی حشرات مواد سمی ترشح می کنند که به صورت مکانیکی جلو تهاجم صیاد را می گیرد.
کرمینه بعضی پروانه های مونارک،همانند برخی از گونه های گیاه استبرق یا گیاه برگه شیر  گلیکوزیدهای قلبی تولید می کنند،این مواد طعم ناخوشایندی به لارو وپروانه بالغ می دهندکه موجب ایجاد تهوع در پرندگان صیاد می شود .از طرف دیگر سوسک های آتشین (بمب انداز)افشانه سوزانندهای ایجاد میکنندکه درمقابله بامورچه های مهاجم یا سایر دشمنان کارایی بسیاری دارد.

راهکارهای دفاعی جاندارانی که شکار بالقوه محسوب می شوند،به نوعی مهارت هنری تبدیل شده است.بسیاری از جانوران لذیذ از طریق انطباق رنگ زمینه محیط یا مشابهت با برخی اشیای غیر خوراکی محیط اطراف(مانند چوب)از دید صیاد پنهان می شوند.این نوع راهکار دفاعی ،استتار نامیده می شود.
جانوران سمی یا ناخوشایند،برخلاف راهکار دفاعی استتاری،راهبرد به نمایش گذاشتن خود رابا رنگهای روشن و مشهودرابرگزیده اند.

زمانی که یک جاندار ناخوشاینددارای رنگهای هشدار دهنده باشد،مزایای فریبکاری برای یک شکار خوش طعم افزایش می یابد،جانداران غیر سمی می توانندباتقلید از جانداران غیر سمی،صیادان بالقوه را بفریبنداین پدیده تقلید باتزی نامیده میشود.
مارهای مرجانی وپروانه های مونارک هر دو سمی ودارای رنگهای روشن اند.مارهای مرجانی دارای نیش کشنده اند وپروانه های مونارک به این علت که کرمینه ی آنهااز نوعی گیاه شیرابه دار تغذیه و سم ان راذخیره می کند،مسموم کننده است.هر دو گونه توسط  گونه های مقلد (سلطان مار آریزونایک گونه غیر سمی است که از طرح رنگ آمیزی مار مرجانی تقلید می کند)مورد تقلید قرار گرفته اند.گونه هایی که سمی نیستنداما الگوی طرح ورنگ شبیه گونه سمی دارند،مقلد نامیده می شوند.

در نوع دیگری از تقلید که تقلید مولری نامیده می شود،دو یا چند گونه سمی به یکدیگر شباهت دارند.یک جانور سمی از مشابهت با طرح و نقش جانور سمی دیگر چه سودی می برد؟پاسخ این است که یک جانورشکارچی فقط کافی است که سمی بودن یک گونه راتجربه کند تا از همه گونه های مشابه دوری کند.

در بعضی از پروانه ها یک سیستم دفاعی خاص برای مقابله با صیادان شکل گرفته است به این صورت که بد مزه شده اند در نتیجه صیادان از آن ها دوری می کنند.
به همین دلیل این حشرات سعی می کنند به شکارچیان بفهمانند که بدمزه و غیر خوراکی هستند. برای این کار این حشرات دارای رنگ های اخطار دهنده بوده و برای نمایاندن این رنگ ها به سایرین دارای پرواز کند می باشند. دارا بودن پرواز آهسته ، به جانوران شکارچی این امکان را می دهد تا این پروانه ها را به راحتی صید نمایند اما هنگامی که رابطه بین پرواز آهسته ، رنگ آمیزی اخطار دهنده و بد مزه بودن را درک کنند دیگر چنین خطایی را مرتکب نخواهند شد.
در مباحث تکاملی رنگ های درخشان و الگوی پرواز یک Honest signal محسوب می شود که جانور برای آن باید هزینه کند و از طرفی دارای منفعت نیز می باشد. هزینه ای که پروانه باید بپردازد آسان بودن صیدشدن به واسطه پرواز آهسته است و منفعتی که نصیبش می شود آموختن حقیقتی به صیاد است که باعث می شود برای همیشه از وی دوری کند.
به نظر می رسد که در این میان راه فراری برای دیگران وجود داشته باشد.
اگر یک پروانه ی خوش مزه از رنگ های پروانه بد مزه تقلید کند بدون هزینه کردن ، سود خواهد برد، چراکه زحمت آموختن به صیاد را قبلا حشره بدمزه متحمل شده است.
 به این نوع خاص از تقلید
 Batesian Mimicry
و به چنین حشراتی Batesian Mimics گفته می شود . اما به دلایلی چنین حشرات خوش مزه ای که دارای رنگ های اخطار دهنده باشند، فراوان نیستند. احتمالا الگوی پرواز فقدان این نوع از تقلید را توجیه می کند. ممکن است الگوی پرواز آهسته که توسط حشره مدل و حشره مقلد مورد استفاده قرار می گیرد نیاز به مصرف مقدار زیادی انرژی داشته باشد این نکته ممکن است یکی از عواملی باشدکه باعث می شود تا سایر حشرات به یک مقلد Batesian تبدیل نشوند.ممکن است پرواز سریع و ناگهانی که در سایر پروانه ها دیده می شود آسان تر و کم هزینه تر از تقلید باشد.
Srygley(۲۰۰۴).
 با بررسی چند گونه از پروانه های سمی
Orange tiger striped ،
 مقلدهای Batesian آن ها و چند گونه از پروانه های خویشاوند غیر سمی و غیر مقلد آن ها را که دارای پرواز سریع بودند ، علّت نادر بودن پدیده تقلید Batesian را توجیه نماید. وی الگوهای پروازی این حشرات را مورد بررسی کرد و دریافت که پروانه های مدل و مقلد نه تنها از نظر سرعت بال زدن مشابهت دارند بلکه پروانه های مقلد نسبت به پروانه های غیر مقلد پرواز آهسته تری دارند. وی میزان انرژی مصرفی هر کدام از پروانه ها را در سرعت معمولی ۱ متر در ثانیه محاسبه نمود و این حقیقت آشکار شد که حشرات مدل و مقلد نسبت به پروانه های غیر مقلد انرژی بیش تری مصرف می کنند. وی به یک نکته جالب توجه دیگر نیز دست یافت: پروانه های مقلد حتی از پروانه های مدل نیز انرژی بیش تری مصرف می کنند. بنابراین برای مقلد شدن پروانه باید هزینه زیادی متحمل شود. براساس فرضیه Srygley مقلدهای Batesian در هنگامی که احساس خطر نمی کنند همانند پروانه های سمی پرواز می کنند ولی هنگامی که با تهدیدی مواجه می شوند همانندپروانه های خوش مزه با سرعت پرواز می کنند. بنابر این عملا تقلید آن ها از مدل دارای بازده کم می باشد و منفعت ناچیزی از این جهت نصیب آن ها می شود. احتمالا به همین دلیل تعداد مقلد های Batesian در طبیعت کم می باشد.

با تشکر از خانم الیاسی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
مهناز بقایی نژاد

در دستگاه گوارش موریانه‌ها که از چوب استفاده می‌کنند، عده‌ای از تک یاختگان از دسته فلاژله‌ها به نام «پلی ماستیژین» زندگی می‌کنند که با موریانه‌ها زندگی اشتراکی دارند، بدین نحو که این تک سلولی‌ها دیاستازی به نام سلولاز ترشح می‌کنند که موجب هضم و نرم شدن چوبها می‌شود و در این حالت موریانه‌ها چوبهای نرم شده را می‌خورند.

مایک شارف، استاد Wayne Rollins/Orkin در فیزیولوژی ملکولی و حشره شناسی شهری گفته است که در لابراتوار خود، مخلوطی از آنزیم های روده ی موریانه را کشف کرده که امکان دارد بهتر از عهده موانع تولید سوخت برآید، سوختی که از زیست توده جنگلی حاصل می شود. لابراتوار شارف دریافته است که آنزیم های روده موریانه، برای قابلیت خرد کردن و هضم چوبی که حشره می خورد، مفید است.
به گزارش گروه فناوری زیستی هیتنا، این کشف در آخرین نسخه اینترنتی مجله پلاس وان (Plos one) به عنوان اولین سنجش قند حاصل از آنزیم های تولیدی خود موریانه و حاصل از همزیست ها، چاپ شده است. این همزیست ها، تک یاخته های کوچکی هستند که در روده موریانه زندگی می کنند و در هضم مواد چوبی کمک می کنند.
شارف می گوید: "اکثرا موریانه به عنوان منبع آنزیمی  تولید بیو سوخت ناچیز پنداشته می شود. مطمئنا همزیست ها هم کارهای زیادی انجام می دهند اما آنچه که ما نشان دادیم همکاری آنزیم های تولیدی میزبان با آنزیم هایی است که توسط همزیست تولید می شود. وقتی عملکرد آنزیم های میزبان با همزیست ها ترکیب می شود، مانند این است که یک بعلاوه یک می شود چهار."
شارف و گروه تحقیقاتی او ، دستگاه گوارش موریانه را جدا و قسمت های حاوی همزیست و قسمت های فاقد آن را روی خاک اره آزمایش کردند تا قند های تولید شده را بسنجند. هنگامی که آنزیم ها شناسایی شدند، شارف و گروه او با یک کمپانی تولید پروتئین در میرلند به نام Chesapeake Perl کار کردند تا نسخه های سنتزی را بسازند. ژن های مسئول تولید آنزیم ها، در یک ویروس جایگذاری و به لارو های موریانه خورانده می شد تا بعدا مقادیر زیادی آنزیم تولید کنند. آزمایش ها نشان دادند که نسخه های سنتزی آنزیم میزبان نیز، برای آزادسازی قند از توده زیستی بسیار موثر است.
طبق یافته های آنها سه آنزیم  سنتزی، روی بخش های مختلف توده زیستی کار می کنند. دو آنزیم مسئول آزادسازی دو نوع قند متفاوت گلوکوز و پنتوز هستند. آنزیم بعدی لیگنین را می شکند که ماده محکم سازنده دیواره سلولی گیاهان است. لیگنین یکی از مهمترین موانع در دستیابی به قند موجود در توده زیستی است. قند های حاصل از ماده گیاه، برای ساخت بیو سوخت ضروری می باشند. این قند ها برای تولید محصولاتی نظیر اتانول تحت تخمیر قرار می گیرند. ممکن است آنزیم های مشتق شده از روده موریانه ها و همزیست های آنها، همانند نسخه های سنتزی آنها در برداشتن این مانع یعنی لیگنین، موثرتر باشند. سازمان انرژی  ایالات متحده و Chesapeake Perl حمایت کننده این تحقیق بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۷
مهناز بقایی نژاد

هم آهنگی تغییر گونه های که در یک محیط زندگی می کنند و با هم ارتباط نزدیک دارند ، تکامل همراه نامیده می شود.مثال هایی از تکامل همراه در زیر ذکر شده است.

گرده افشانی گل ها

گلهای بسیاری ازگیاهان خصو صیاتی را نشان میدهند که این خصوصیات در نتیجه پاسخ های تکاملی به حشرات ، پرندگان یا سایر جانورانی است که آنها را گرده افشانی می کنند.در اغلب موارد، ساختار گل میتواند بازگو کنندۀ اندازه و شکل گرده افشان یا قسمتی ازبدن آن باشد.

تکامل همراه گلهای گیاه«یوکا»با«بیدهای یوکا»از جمله این نمونه ها هستند .بیدهای یوکا، قطعات دهانی  ویژه ای دارندکه برای جمع آوری و حمل دانه های گردۀ یوکا اختصاص یافته اند .هنگامی که«بید»،یک گل یوکا را ملاقات می کند کیسه ای از دانه های گردۀ آن را در فرورفتگی روی کلاله گل قرار میدهد و بدین ترتیب تشکیل دانه ها را تضمین می کند. پس از آن، بید ماده تخم هایش را داخل هر گلی که ملاقات می کند می گذارد.وقتی نوزادان  بید از تخم بیرون می آیند از دانه های درحال نمو گیاه تغذیه می کنند اما آنها هرگز همۀ دانه هارا نمی خورند و تعدادی از دانه ها قادر به ادامه حیات و تشکیل گیاه جدید خواهند بود .


مثال دیگر از تکامل همراه ، مرغ های مگس (پرندۀ شهد خوار) و گل هایی است که توسط مرغ های مگس (پرندۀ شهد خوار) گرده افشانی می شوند.این مثال،نمونه ای کلاسیک ( منظم) از تکامل همراه گونه های مرتبط ،به طور همزمان و به دنبال تغییرات دیگراست.مرغهای مگس ازپرندگانی تکامل حاصل کرده اندکه منقاری کوتاه داشته اند و نمی توانسته اندبه حالت معلق،از گلها تغذیه کنند.این پرندۀ اجدادی،منحصراً از حشراتی که از هوا می گرفته ، تغذیه می کرده است، و به مرور زمان طی دوره های تکامل، پرندگان اجدادی تغییراتی پیدا کردند تا بتوانند از شهد گل هایی خاص تغذیه کنند و لذا آن گلها نیز دچار تحولاتی شدند که گرده افشانی آنها توسط این پرندگان انجام شود .
به عنوان مثال منقار پرنده به تدریج طی تکامل ،بلندتر شد و جام گل های تکامل یافته باآنها نیز به شکل لوله ای بلند در آمد تا به تغذیه این پرنده اختصاص یابد ، غذای پرنده به تدریج از حشرات به شهد گل تغییر یافت و همزمان ، گل ها توانایی تولید شهد بیشتر را کسب کردند ، پرنده به تدریج به سمتی تکامل یافت تا بتواند به حالت معلق (بدون نشستن روی گل و توقف)از شهد آن تغذیه کند و گلها نیز در جهت این تغییر ،حالت مسطح خود را از دست دادند و بدین ترتیب دیگر محل مناسبی برای فرود حشرات و تغذیه آنها از شهد این گل ها نبودند ، گلها به تدریج شروع به تکامل رنگ قرمز درخود نمودند و به رنگ قرمز درآمدند و بدین ترتیب زنبورها (وسایر حشرات ) چون نسبت به رنگ قرمز کوررنگ هستند به جای تغذیه از شهد این گلها به گلهایی روی آوردند که به رنگ های دیگر ( مثلا زرد ، بنفش یا...) بودند ،مرغ مگس نیز به تدریج طی دورۀ تکاملی خود آموخت که گل های قرمز رنگ ،شهد بیشتری دارند و تغذیه خود را مختص به آنها نمود .این سلسله تغییرات تدریجی وعکس العمل های تکاملی به خوبی نشان می دهند که مرغهای مگس و گلهایی که توسط آنها گرده افشانی  می شوند به طور توام و در ارتباط با یکدیگر تکامل پیدا کردند .


نمونه ای دیگر از تکامل همراه بین گیاه و گیاه خوار را در« کرم صد پای تار عنکبوتی زردک وحشی» با«زردک وحشی» می بینیم . زردک وحشی گیاهی از خانوادۀ هویج است و دربافتهایش دارای گروهی از مواد شیمیایی به نام «فورانو کومارینها» است .  این ترکیبات سمومی شیمیایی هستند که توسط نور فعال می شوند و تحت اثر پرتوفرابنفش، بسیار سمی می گردند . حشراتی که ازبرگهای این زردک تغذیه می کنندازبین می روندیانموآنهامتوقف می شود، ولی کرم های صدپای تارعنکبوتی که لاروهای یک نوع شب پره ازخانواده Oecophpridae هستندطی دوران تکامل ، ایمنی ساختاری نسبت به این سموم بدست آورده اند.این لاروها هم طی تکامل یابی با زردک وحشی ، رفتاری راکسب کرده اندکه براساس آن ،درسایه باقی می مانند و از نوراجتناب می کنند، بدین ترتیب فورانوکومارینهای سمی که ازنور دور مانده اند فعال نمی شوندوخواص سمی برای این حشره ولاروهای آن ندارند.
بسیاری دیگر ازگیاهان نیز مواد شیمیایی مختلفی را می سازندکه در واقع مکانیسمهای دفاعی آنان درمقابل حشرات و انواع گیاهخواران و سازگاری تکاملی آنها می باشد.تانن ها، ترکیبات فنلی وانواع آلکالوئیدها ازجمله این موادشیمیایی دفاعی بسیار سمی هستند.درمقابل، بسیاری ازجانوران ازجمله حشرات ، منحصراً به تغذیه از گیاهان با مواد شیمیایی دفاعی خاصی سازگار شده اند. دراین موارد که گیاهان طی تکامل خود ، توانایی تولید ترکیبات شیمیایی خاصی را برای رهایی از حشرات(یاسایرجانوران)  بدست آورده اند و بعد گروهی ازحشرات توانسته اند با این مواد سازگاری یابند و نسبت به آنها مصونیت پیداکنند، تکامل همراه را می بینیم.


نمونه جالب دیگری ازتکامل همراه بین حشره و گیاه را درنوعی آکاسیای شاخ گاوی از آمریکای مرکزی و گونه ای مورچه از جنس Pseudomyrmex می بینیم .جنس آکاسیا ،خارهای بزرگی دارد که احتمالاً نقش حفاظتی را در مقابل جانوران گیاهخوار دارد، ولی خارهای این نوع آکاسیا مشخصاً توخالی اند. همچنین این آکاسیا فاقد مواد گلیکوزیدی سیانوژنیک می باشد که در سایر آکاسیاهای خویشاوندش وجود دارد، یعنی یک سیستم دفاعی درمقابل حشرات را که سایر آکاسیاها دارای آن هستند از دست داده است.در مقابل، فقدان این ترکیبات شیمیایی سمی و همچنین وجود خارهای بزرگ توخالی ، پناهگاه امنی را برای مورچه های Pseudomyrmex فراهم کرده است. مورچه ها درون این خارها لانه می گزینندو از اجسام غذایی پروتئین داری که توسط گیاه درنوک برگچه هایش تهیه می شود تغذیه می کنند. این مورچه ها ظاهری بسیار کریه و ترسناک دارند و حشرات و حتی پستانداران و سایر جانوران را می ترسانند و آنها را از نزدیک شدن به گیاه منصرف  می کنند.این مورچه ها همچنین قادرند که تمام لاروها را از برگ های گیاه برانند و حتی پیچکها و گیاهان را نیز از اطراف پایه درخت دور می کنند و در اطراف پایه آن ، محدوده ای عاری ازگیاه به وجود میآورند و آن رادرمقابل حمله انواع گیاهان مضر و جانوران آسیب رسان ، حفظ می کنند.آکاسیاهای شاخ گاوی که توسط جمعیت های این نوع مورچه ها اشغال می شوند به شدت توسط جانوران گیاهخوار و گیاهان مزاحم، به خصوص پیچکها صدمه می بینند. بدین ترتیب می بینیم که این دو گونه موجود زنده چه ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی با هم دارند و با عکس العمل های متقابل نسبت به یکدیگر ، به شکل همراه تکامل پیدا کرده اند.هیچ یک ازدیگر گونه های آکاسیا، به علت وجود گلیکوزیدهای سیانوژنیک فراوان دربرگ هایشان و عدم دارا بودن خارهای توخالی ، رابطه خاصی با این نوع مورچه،یا انواع دیگر مورچه ها ندارند.

تکامل همراه موریانه ها و آغازیانی که در دستگاه گوارش موریانه هازندگی می کنند، امکان هضم چوب رابرای آنها فراهم می کند، و همچنین موارد بسیار زیادی در عالم گیاهان و جانوران مشاهده می گردد. مشاهده چنین روابط نزدیک و دقیق و تنگاتنگی بین انواع گونه ها، بار دیگر لزوم حفظ تنوع زیستی را به ما گوشزد می کند، چرا که حذف یک گونه، هرچند غیرقابل توجه،باعث بهم ریختن کلیه ارتباطاتی می گردد که سالیان دراز طول کشیده است تا برقرار شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۰
مهناز بقایی نژاد

۱.کورتیزول یک هورمون استروئیدی است که در برابر موقعیت های تنش زا از بخش قشری غده فوق کلیه ترشح می شود .

۲.کورتیزول تعداد ائوزنوفیل ها و لنفوسیت ها را در خون کاهش می دهد.

۳.کورتیزول مهاجرت گلبول های سفید خون به ناحیه ملتهب و فاگوسیتوز سلول های آسیب دیده را کاهش می دهد.

۴.کورتیزول باعث کاهش آزاد سازی لنفوسیت T از بافت های لنفوئید می گردد.در نتیجه ایمنی نسبت به تقریبا اکثر مهاجم های بدن کاهش می یابد.

۵.کورتیزول به علت نا معلومی تولید گلبول های قرمز را افزایش می دهد.

۶.کورتیزول با افزایش یا کاهش رونویسی از بسیاری از ژن ها ساخت mRNAبرای تولید پروتئین ها که واسطه اثرات فیزیولوژیک متعدد آن ها هستند را تغییر می دهد.

۷.کورتیزول برای مصرف انرژی پروتئین ها را می شکند و انرژی در دسترس سلول را زیاد می کند.

۸.کورتیزول با تجزیه پروتئین های ( افزایش اسید آمینه  خون )می تواند باعث افزایش قند خون شود.

۹.کورتیزول می تواند پادتن ها که نوعی پروتئین هستند تجزیه کند و میزان آن در بدن را کاهش دهد

۱۰- کورتیزول باعث سرکوب سیستم ایمنی می شود و در درمان بیماری های خود ایمنی وجلوگیری از دفع پیوند اعضاء استفاده می شود.

۱۱- مقدار کورتیزول در خون توسط خودتنظیمی منفی کنترل می شود.

۱۲-هورمون کورتیزول برای تجزیه پروتئین ها ساخت پروتئاز در سلول را تحریک می کند.

۱۳- افزایش بیش از حد کورتیزول سبب ادم یا خیز می شود.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۴
مهناز بقایی نژاد


 چشم انسان به شکل یک کرۀ کوچک است که قطر آن به طورمتوسط حدود 24 میلی متر است. کرۀ چشم در جلو دارای یک بخش شفاف است به نام قرنیه. قرنیه نور را از خود عبور داده، به داخل چشم هدایت می کند. دیوارۀ کرۀ چشم از یک بافت پروتئینی نسبتاً محکم به نام صلبیه یا اسکلرا تشکیل شده است.
روی صلبیه در جلو توسط یک بافت پیوندی شل به نام ملتحمه پوشیده شده است. ملتحمه حاوی رگ های خونی است که وظیفه خون رسانی به بافت های اطراف را  به عهده دارند. به علاوه در ملتحمه سلول های ترشح کنندۀ مخاط وجود دارد که به لغزنده سازی سطح چشم و حرکت راحت تر آن کمک می کنند. در داخل صلبیه یک بافت پرعروق تیره رنگ به نام مشیمیه یا کوروئید وجود دارد. مشیمیه در خونرسانی به بخش های  خارجی تر شبکیه نقش مهمی دارد، به علاوه رنگ تیرۀ آن مانع از انعکاس مکرر نور در چشم شده، به تشکیل یک تصویر واضح و شفاف بر روی شبکیه کمک می کند.
رشته های عصبی شبکیه در خلف کرۀ چشم به یکدیگر می پیوندند و عصب بینایی را می سازند. عصب بینایی از عقب کرۀ چشم خارج شده، پس از طی مسیری کوتاه در حدقۀ چشم، وارد مغز می شود.

قرنیه :
 قرنیه بخش شفاف جلوی کرۀچشم است که مثل یک پنجره، نور را از خود عبور می دهد و آن را به داخل چشم هدایت می کند. به علاوه بخش عمده شکست نور در اتفاق می افتد. شفافیت و انحنای مناسب قرنیه، نقش مهمی در ایجاد یک تصویر واضح و شفاف در چشم دارد. بیماری هایی که باعث کدورت قرنیه شوید و یا سطح قرنیه نامنظمی ایجاد کنند می توانند دید فرد را تا حدی زیادی مختل کنند.

عنبیه و مردمک :
عنبیه بخش رنگین چشم است که با فاصلۀ کمی در پشت قرنیه قرار گرفته است. عنبیه به شکل یک حلقه است که در وسط آن سوراخی به نام مردمک قرار دارد. نوری که در قرنیه وارد چشم می شود پس از عبور از سوراخ مردمک به قسمتهای داخلی تر چشم منتقل می گردد. عضلات ظریف موجود در عنبیه در شرایط نوری مختلف اندازۀ مردمک را تغییر می دهند. در محیط های روشن، مردمک تنگ می شود تا نور کمتری وارد چشم شود، اما در محیط های تاریک، مردمک باز می شود تا نور بیشتری را از خود عبور دهد.

عدسی :
عدسی چشم که در پشت عنبیه و مردمک قرار گرفته است، وظیفۀ متمرکز کردن دقیق نور بر روی شبکیه را بر عهده دارد. عدسی یک ساحتمان انعطاف پذیر است که در شرایط مختلف تغییر شکل می دهد. وقتی فردی به اشیاء نزدیک نگاه می کند عدسی برجسته تر می شود در نتیجه ، قدرت انکساری آن بیشتر می شود و تصویر را روی شبکیه تنظیم می کند. وقتی فردی به اشیای دورتر نگاه می کند، عدسی مسطح تر شده ، قدرت انکساری آن کمتر می شود.
به این ترتیب یک فرد عادی می تواند تصاویر را در فواصل متغیر (از بی نهایت تا حدود 25 تا 30 سانتی متر) به راحتی ببیند. این خاصیت عدسی «تطابق» نام دارد. به تدریج با افزایش سن، قدرت تطابق عدسی کمتر و کمتر می شود، به طوری که اکثر افراد در سن بالای 40 -45 سال برای دیدن اشیاء نزدیک تر از 30 سانتی متر به عینک مطالعه نیاز پیدا می کنند. این حالت اصطلاحاً «پیر چشمی» گفته می شود. یکی دیگر از تعییراتی که با افزایش سن در عدسی اتفاق می افتد کدر شدن تدریجی عدسی یا همان آب مروارید یا کاتاراکت است. این حالت با جراحی درمان می شود در جراحی آب مروارید عدسی کدر شده از چشم خارج می شود و یک لنز مصنوعی به جای آن قرار داده می شود.عدسی جسم شفّافی است که در پشت عنبیه قرار گرفته، برجستگی عدسی در جلو کمتر از برجستگی آن در عقب است. عدسی به وسیله ی تارهای آویزی به ناحیه ای از مشیمیه، مجاور جسم مژکی متصل است. عدسی را پرده ی شفاف نازک پیوندی قابل ارتجاعی پوشانیده است. در سطح پیشین عدسی یک طبقه از یاخته های پوششی منشوری قرار گرفته است. عدسی از تارهایی ساخته شده است که بعضی از آنها هسته دارند. تارهای کانونی عدسی سخت و متراکمند و هسته ی سخت عدسی را تشکیل می دهند. ضریب انکسار عدسی حدود 1/40 است.

شبکیه :
شبکیه داخلی ترین لایۀ کره چشم است که از چندین لایه سلول عصبی تشکیل شده است. نوری که از طریق قرنیه وارد چشم شده پس از عبور از مردمک عدسی، نهایتاً روی شبکیه متمرکز می شود. سلول های عصبی موجود در شبکیه نور را به پیام های عصبی تبدیل می کنند. این پیام های عصبی نهایتاً از طریق عصب بینایی به مغز منتقل می شوند و در مغز به صورت تصاویر و اشیا مختلف تفسیر می شود.

زلالیه :
زلالیه، مایع آبکی شفافی است که فضای بین  عدسی و قرنیه را پر می کند و در انتقال اکسیژن و مواد غذایی به این بافت ها موثر است. ترشح بیش از حد زلالیه یا اختلال در خروج آن از چشم می تواند به افزایش فشار چشم منجر شده، در نهایت به بیماری «آب سیاه» یا «گلوکوم» بیانجامد. 

  زجاجیه :
 زجاجیه، مایع شفاف ژله مانندی است که داخل کره چشم، یعنی حد فاصل شبکیه تا عدسی را پر می کند و به حفظ شکل کروی چشم کمک کرده، شبکیه را از داخل درجای خود نگه می دارد. گاهی به علت چسبندگی رشته های پروتئینی موجود در زجاجیه و یا به علت های  دیگر، کدورت هایی در زجاجیه ایجاد می شود که فرد سایۀ آن را در میدان دید خود می بیند. این حالت اصطلاحاً مگس پران نامیده می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۹
مهناز بقایی نژاد

بکرزایی یا تولید مثل یک جاندار ماده ،‌بدون انجام لقاح ، تاکنون در چند نوع متفاوت از خزندگان شامل     مارمولک های خانواده Teiidae و جنس Lacerta از خانواده Lacertidae و مارهای خانواده Typhlopidae گزارش شده است. در تمام این موارد جمعیت های ایجاد شده توسط بکرزایی ، بطور کامل از افراد نر با ماهیت ژنتیکی یکسان (کلون) تشکیل یافته اند

در دانشگاه آریزونا ماری از گونة Thamnophis elegans vagrans در حالی که به مدت ده سال در آزمایشگاه و به دور از مارهای نر نگهداری شده بود، فرزندانی به دنیا آورد. از تکنیک انگشت نگاری DNA برای تعیین سهم DNA ی پدری در تشکیل این فرزندان استفاده شد. نتایج نشان داد که تمام DNA ی فرزندان از نوع مادری است. اما تمام DNA ی مادری در این فرزندان یافت نمی شود. لذا این یک بکرزایی واقعی بود که جنس نر در آن هیچ دخالتی نداشت. از طرفی فقدان بخشی از DNA ی مادری همراه با این واقعیت که تمام افراد نسل جدید را نرها تشکیل می دهند، نشان می داد که  که این مورد، نوعی خاص از بکرزایی به نام بکرزایی اتومیکتیک Automictic          Parthenogenesis (AP)   است.  AP قبلاً در بوقلمون های اهلی و مرغ های خانگی گزارش شده بود و همیشه حاصل آن فرزندانی نر و دیپلوئید بودند.

برای درک چگونگی بکرزایی اتومیکتیک (AP) باید یادآوری نماییم که در جریان تقسیم میوز برای تولید سلول های جنسی ماده (تخمک) ، تقسیم بطور نامساوی انجام شده و در نتیجه یک سلول هاپلوئید بزرگ و سه سلول هاپلوئید کوچک (گویچه های

قطبی) حاصل می شود.

 در (AP) دومین گویچة قطبی (که در جریان دومین مرحلة میوز همراه با تخمک حاصل می شود) همانند یک اسپرم عمل کرده و دوباره وارد تخمک می شود، یعنی تخمک خودش را بارور می کند. از آنجا که این گویچة قطبی دارای ذخیره ژنتیکی کاملاً یکسانی با تخمک است و از تقسیم یک سلول هاپلوئید که در اولین مرحله میوز ایجاد شده بود، بوجود آمده است ، پس فقط نیمی از انواع کروموزوم های سلول مادری در تشکیل سلول تخم شرکت دارند. به همین دلیل انگشت نگاری DNA ی فرزندان حاصل از AP فاقد برخی از نوارهای DNA ی مادر است.

اما چرا تمام فرزندان نر هستند؟

می دانیم که در پستانداران افراد دارای کروموزوم های جنسی XX ماده و افراد XY نر هستند. اما در دیاپسیدها (diapsids) مانند پرندگان، مارمولک و مارها که دارای بکرزایی هستند، ماده ها دارای دو کروموزوم جنسی ناهمسان (ZW) و نرها کروموزوم های جنسی یکسان (ZZ) دارند. بنابراین مار ماده می تواند دو نوع تخمک تولید کند: نوع Z دار و نوعی که  W دارد.

 د ر جریان بکرزایی مار های معمولی، اگر تخمک و گویچة‌ قطبی همراه آن هر کدام دارای یک کروموزوم (Z) باشند. از لقاح آنها یک جانور نر حاصل می آید و اگر هر دو (W) داشته باشند، سلول تخم حاصل (WW) ، زیستا نخواهد بود. دلیل بالا بودن تعداد تخم های ناقص در بکرزایی نیز همین است.

اما در مارهای غول پیکر ماده مانند پیتون (ZW) ابتدا کروموزوم هایش را  مضاعف می کند( ZWZW ) و سپس با استفاده از تقسیم سلولی،جنین هایی که ماده اند( ZW ) و کلون هایی که مشابه خودشان هستند را به وجود می آورند.

در مارها نیز مانند پرندگان، سلولهای جنس ماده است که دو جور کروموزوم جنسی دارد و سلولهای جنس نر یک جور .
در مارها، ترکیب کروموزوم جنسی جنس نر ZZ و جنس ماده ZW است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که نمونه‌های با کروموزوم جنسی WW قادر به ادامه حیات نیستند.

پس این جنس ماده است که با توجه به کروموزومهای جنسی ، دو نوع گامت تولید می کند و تعیین کننده ی جنسیت در فرزندان است.

 در بکرزایی مارها، ماده ها در غیاب نرها اقدام به مضاعف نمودن کروموزوم های تخمک خود می کنند. که نحوه ی این عمل در مارهای معمولی با مارهای غول پیکر متفاوت است. که در ذیل توضیح داده می شود:

در مارهای معمولی، تخمک حاصل از میوز که  یک کروموزوم جنسی z یا w دارد، با دومین گویچه ی قطبی که همراه خودش تولیدشده ترکیب می شود و تخم zz یا ww را به وجود می آورد که گفته شده تخم های ww زنده نمی مانند ولی تخمهای zz زنده می مانند و مار نری را بوجود می آورند که از نظر ژنتیکی کاملا شبیه مادر است و تنها از نظر جنسیت با مادر متفاوت است.

در مارهای غول پیکر مثل پیتون ، به هنگام تولید تخمک با رخ دادن یک خطای میوزی در ابتدای تقسیم میوز سلولهای تتراپلوئید(zwzw) بوجود می آیند که تخمکهای حاصل از چنین سلولی که ب ه صورت Zw هستند تقسیم شده و مار ماده ای که عینا شبیه مادر است را بوجود می آورد.

لذا در هر دو صورت مار حاصل از بکرزایی، دیپلوئید خواهد بود.

بکرزایی در زنبور

تعیین جنسیت در زنبور به لقاح بستگی دارد. زنبورهای دیپلوئید دارای 32 کروموزوم هستند و بنابراین گامت های آنها 16 کروموزوم دارند. زنبورهای نر هاپلوئیدند و 16 کروموزوم دارند، نرها چون هاپلوئیدند نمی توانند میوز انجام دهند بنابراین گامت های آن ها از طریق میتوز ایجاد می شوند. درزنبور بعضی تخمک ها با گامت نر لقاح انجام می دهند و ماده های دیپلوئید را بوجود می آورند (2n=32) و تخمکهای لقاح نیافته به صورت بکرزایی (پارتنوژنز) تکثیر کرده و نرهای هاپلوئید و بارور را ایجاد می کنند (n=16)                                                                                                      

   ظرف دوروز اول، همه ی لاروها از ژله شاهانه (که شامل گرده، عسل و مقدار نسبتا زیادی ویتامین بویژه ویتامین اسید پانتوتنیک که از غدد حلقی زنبورهای کارگر ترشح می شود) تغذیه می کنند، از آن پس لاروهای نر و کارگر بیشتر از عسل و گرده استفاده می کنند ولی لاروهای ملکه بیشتر به تغذیه از ژله شاهانه ادامه می دهند، همین امر باعث می شود ملکه ها با سرعت زیاد رشد کرده و بزرگ شوند.

زمان لازم برای تکامل ملکه 16 روز- کارگرها 21 روز و نرها 24 روز می باشد.

    اولین ملکه ای که از حجره خارج می شود سایر لاروهایی را که در حجره های مخصوص قرار دارند نیش می زند و می کشدإإإ اگر اتفاقا دو ملکه به طور همزمان از جایگاه در آیند فورا نبردی مرگبار را آغاز می کنند تا فقط یکی از آنها باقی بماند.

    معمولا در یک روز آفتابی و بعد از ظهر ملکه از کندو خارج می شود (پرواز جفت گیری) و به ارتفاعات زیاد پرواز می کند، نرها همراه حیوان ماده خارج می شوند، ملکه با یکی از  نرها می آمیزد و میلیونها اسپرم دریافت می کند، این اسپرم ها در کیسه ی واقع در درون شکم ذخیره می شوند، اسپرم های دریافت شده از همین یکبار جفت گیری تا آخر دوره تخمک گذاری ملکه باقی می مانند. ملکه بعد از لقاح به کندوی اولیه بر می گردد و نرها دیگر به کندو بر نمی گردند، زنبورهای نر در هنگام وفور شهد وجود دارند و پس از مدتی به بی غذایی افتاده و می میرند.

یک ملکه ممکن است 3 تا 5 فصل زندگی کند و یک میلیون تخم بگذارد، کارگرها معمولا 6 تا 8 هفته زنده می مانند.

 تولید عسل:

   زنبور کارگر در طول مدتی که زنده است در مواقع مختلف وظایف گوناگونی را برعهده دارد. زنبورهای جوان باید کندوداری کنند و پروازهایی که به منظور جمع آوری غذا صورت می گیرد بر عده کارگرهای مسن تر می باشدإإإ

زنبوری که به جستجوی غذا می رود دانه های گرده ی سرشار از پروتئین و شهد گل را که محلولی رقیق و شیرین است گرد می آورد، دانه های گرده در درون سبدهای گرده، واقع برروی پاهای عقبی حمل می شوند، اما شهد گل را زنبور وارد چینه دان (honey crop ) مخصوص خود می کند که جزئی از لوله گوارش است و در درون آن بزاق تا حدی شیره مذکور را گوارش می دهد. هر زنبور پس از باز گشت به کندو، دانه ی گرده ی همراه را به درون یک جایگاه می نهد و شهد گل را به درون یک جایگاه دیگر بر می گرداند، زنبورهای دیگر دانه های گرده را محکم بسته بندی و تبدیل شهد به عسل را آغاز می کنند، این زنبورها در روی جایگاه های پر از شهد به سرعت بال می زنند تا آب آن تبخیر شود سپس در جایگاه پر از عسل را با موم می پوشانند.

در زمستان که دانه های گرده در دسترس نیست عسل غذای اصلی زنبور را تشکیل می دهد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۶
مهناز بقایی نژاد